خلاصه قسمت 50 سریال جواهری در قصر

خب به اونجا رسیدیم که شاه دستو داد یانگوم بشه پزشک شخصیش.... یانگوم و افسر مین هم با هم فرار می کنن... سوار یه قایق می شن...



وقتی رئیس گارد نامه استعفا افسر مین رو می بینه دستور میده که برن دنبالش و برش گردونن... داگو هم وقتی نامه ی یانگومو می بینه تصمیم می گیره بره یانگومو ببینه... به همین خاطر از یه نفر می پرسه که دو نفر جوان خوش تیپ سوار قایق شدن یا نه و وقتی اون اول پول می خواد ببینید چطور ازش جواب می گیره... J (بعد داگو اشتباهی سوار یه قایق دیگه می شه)

در قصر هم همه از دستور پادشاه تعجب کردن و می گن که شاه باید دستورشو پس بگیره... از طرفی هم رئیس گارد و اون یکی مرده می فهمن که یانگوم و افسر مین با هم سوار قایق شدن و عواقبش....

یانگوم و افسر مین همین طور دارن فرار می کنن می رسن به یه ایی که ارتفاع برف زیاده به همین خاطر هم یانگوم میره رو کول افسر مین سوار میشه...


داشتن می رفتن که سوار یه قایق بشن که ماموران گارد جلوشونو می گیرن و می گن که برگردید افسر مین تقریبا متقاعدشون کرده بود که از سر راهش برن کنار که یهو رئیس هم سر می رسه....


خلاصه رئیس باهاش صحبت می کنه و افسر مین ازش وقت می خواد بعد با یانگوم میرن کنار درختا و افسر مین شروع می کنه که یانگومو تحریک کنه دوباره فرار کنن و دستشو میاره که یانگوم بگیره... یانگوم هم دستشو می گیره ولی می گه نمی تونه بیاد... (


و این میشه که اونا برمیگردن و رئیس گارد به یانگوم می گه که دستور شاه رو رد کن.... تو راه هم افسر مین یانگوم رو متقاعد می کنه که دستور رو قبول کن...

خلاصه بر می گردن و یانگ داک هم واسه یانگوم حرف می زنه و می گه که باید دستور رو قبول کنی...

یانگوم میره به قصر و چنگ اونو می بره پیش یونسنگ و یونسنگ بهش میگه که دستور رو رد کنه... همه اعضای داروخانه هم به یانگوم میگن که دستور رو رد کن... و حتی ملکه میگه که بانوی ملازم من بشو... خلاصه با وجود تمام مخالفت ها یانگوم قبول می کنه...


خلاصه همه میریزن سر افسر مین که چرا با دستور شاه موافقت کرده؟ ملکه مادر هم به شاه میگه باید دستورتو پس بگیری.... و همچنین ملکه و ملکه مادر از بانوی ملازمین می شنون که شاه و یانگوم 2 بار مخفیانه و خصوصی در محل بانو لی (یونسنگ) ملاقات کردن....

پزشک شین هم استعفاشو میده (به خاطر این که یانگوم قدم بالا سر معلمش گذاشته) و یانگوم هم میره التماس می کنه که ببخشتش ولی اون و پزشک یونگ بهش میگن که انتظار کمک از ما نداشته باش...


و همه افراد داروخانه به جز شین بی استعفاشونو می نویسن و کلی یانگوم توسط اونا سرزنش میشه...

از طرفی هم ملکه مادر کلی سر یونسنگ داد میزنه که چرا اجازه داده شاه و یانگوم مخفیانه در مقرش ملاقات کنن... و یونسنگ هم بعد که میاد بیرون حالش بد میشه...


و خبر به یانگوم و بقیه میرسه ویانگوم میگه که باید بچشو به دنیا بیاره... (اون الان 8 ماه حامله بوده) و این زایمان خیلی خطرناک بوده هم برای یونسنگ هم برای بچش...

در طول زایمان یونسنگ چند بار بیهوش میشه که یانگوم بهوشش میاره...


و بعد از زایمان هم یونسنگ می میره که یانگوم با یه روشی زندش می کنه... (بچش دختر بود)



خلاصه یانگوم خیلی کمک می کنه ولی خودشو مقصر می دونه چون اون با شاه در مقر یونسنگ ملاقات کرده بود... یانگوم شبانه روز از یونسگ پرستاری کرد تا بالاخره یونسنگ چشماشو باز کرد و یانگوم کلی ازش معذرت خواهی کرد....


و یانگوم تصمیم می گیره که دستور شاه رو رد کنه... ولی در حالی که داشته التماس می کرده که شاه دستورشو پس بگیره خبر می رسه که پرنس کیونگ وون (پسر کوچک ملکه نه اونکه بیماری قلبی داشت) حالش بد شده....

و ماجرا ادامه دارد